گوی از من کس هیچ نه نامی ببرد
-
اندازه متن
+
گوی از من کس هیچ نه نامی ببرد
یا با من راه برخلافی سپرد
من کوهم و دامن به در انداخته ام
هر جانوری به دامنم می گذرد
گوی از من کس هیچ نه نامی ببرد
یا با من راه برخلافی سپرد
من کوهم و دامن به در انداخته ام
هر جانوری به دامنم می گذرد
آمد ز درم دوست، زمانی چه مدید، افسوس کنان که موی گشتت چه سپید
گفتم: چو…
گفتم رخ تو؟ خراجیش چو نیست؟ گفتم دل من؟ گفت علاجیش چو نیست؟
گفتم سخن من…