آکادمی شعر پلیکان

آفتابگردان‌­ها عینکِ آفتابی نخواهند زد

- اندازه متن +

زنجیرهایم را پاره کرده‌ام

بندی به پایم نیست

وَ خطوطِ موازیِ روی پیراهنم

نمی­‌توانند ادای میله­‌های زندان را دربیاورند

 

دارم می‌­روم به جایی دور

به جایی قبل‌­تر از روز محاکمه

جایی که اسب­‌ها سخن بگویند

آدم‌­ها خاموش باشند

 

قبل­‌تر از کشفِ آتش

صبح‌­ها اندامِ تو روشن باشند

ماه که می‌­آید سایه­‌روشن

 

موسیقی صدای سنگ است و باران

اسفند، خاکستر جامانده از صاعقه

فیل­‌ها جای تمام خدایان پرستش می‌­شوند

کسی به جنگ خدای دیگری نمی‌­رود

وَ این می‌­شود:

«رازِ صلحِ جنگل»

 

 

جایی که اگر خورشید شدم

مطمئن باشم آفتابگردان‌­ها

عینکِ آفتابی نخواهند زد

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×