آفتابگردانها عینکِ آفتابی نخواهند زد
-
اندازه متن
+
زنجیرهایم را پاره کردهام
بندی به پایم نیست
وَ خطوطِ موازیِ روی پیراهنم
نمیتوانند ادای میلههای زندان را دربیاورند
دارم میروم به جایی دور
به جایی قبلتر از روز محاکمه
جایی که اسبها سخن بگویند
آدمها خاموش باشند
قبلتر از کشفِ آتش
صبحها اندامِ تو روشن باشند
ماه که میآید سایهروشن
موسیقی صدای سنگ است و باران
اسفند، خاکستر جامانده از صاعقه
فیلها جای تمام خدایان پرستش میشوند
کسی به جنگ خدای دیگری نمیرود
وَ این میشود:
«رازِ صلحِ جنگل»
□
جایی که اگر خورشید شدم
مطمئن باشم آفتابگردانها
عینکِ آفتابی نخواهند زد
پوریا پلیکان