آکادمی شعر پلیکان

اتوبوس راه افتاد – بخار گس

- اندازه متن +

اتوبوس راه افتاد

بخاری گس روی شیشه تار بسته است

ابرها به شکل عنکبوت

وَ ماه صد سال است

در دام عنکبوت‌­ها گیر افتاده.

 

می­‌گذری از شب،

ستاره­‌ها

از کوچه،

خانه‌­ها

از میدان،

مجسمه­‌ها

وَ از جاده­ که می­‌گذری،

کوه‌­ها روی سَرَت آوار می‌­شوند.

 

انگار ستاره‌­ها بزرگ­تر شده‌­اند

انگار ستاره­‌ها می‌­توانند

روی سرت خراب شوند.

 

ای کاش اتوبوس‌­ها بال داشتند

می­‌رفتیم بالای هرچه جاده و کوچه

تار را از صورت مهتاب برمی‌­داشتیم

می­‌کشیدیم روی کوه­‌ها

تا خراب نشوند

روی سرِ کسی

که در اتوبوس نشسته است

وَ دارد به جایی دور می­‌رود.

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×