حس میکنم دور گلوم قلادهای نامرئیه
-
اندازه متن
+
حس میکنم دور گلوم
قلادهای نامرئیه
حس عجیب و گنگیه
بابام میگه طبیعیه
بابام براش عادی شده
به قلادهش عادت داره
مامان هنوز نفهمیده
گلوش واسه چی میخاره
پا تو کوچه که میذارم
عابرا مثل هم دیگهن
هر روز یه چیزی مد میشه
همه همون چیزو میگن
رنگا همه غیر مجاز
یا زندونی یا تبعیدن
حتا قناریهای سرخ
اینجا سیاه و سفیدن
همه تو خواب کار میکنن
همه تو خوابا راه میرن
حتا تو خواب داد میزنن
حتا تو خوابا فحش میدن
دور گلوی همهمون
قلادهای نامرئیه
یه اسمی رو اون حک شده
که ما نمیدونیم کیه
بابام یه عمری برده بود
این من ولی مال منه
منی که تو همین روزا
قلادهها رو میشْکنه
پوریا پلیکان