خرمشهر و زخمهایی که ادامه دارند
-
اندازه متن
+
خمپاره خورد بازار شهر
سایهبانِ میوهفروشی سوراخ شد وُ
آفتاب دارد بچههایم را پلاسیده می¬کند.
تَرکِش راه افتاده در عضلاتِ خیابان
به میدان رسید
خمپاره خورده میدان شهر
مجسمهاش را از تکههای سُرب ساختهاند
وَ این سرباز
هر بار گریه کند
تَرکِش میچکد روی زمین
میچکد روی زنی
که زیرِ سایهاش خوابید
روی پسری
که مَرد شد وُ نفهمید
پدرش مَرد بود یا پسربچه.
تَرکِش خورده خرمشهر
خون میچکد از تابلوها و میدانهایش
از بازوی مجسمهها
از یادوارههای جنگ
پوریا پلیکان