زيباس مثِ کبوتری غمگين
-
اندازه متن
+
زيباس مثِ کبوتری غمگين
وحشي مثِ يه اسبِ ناآروم
ازش نخوا اسيرِ عشقت شه
اون آخرش میره ازین زندون
چشمات اگه خورشيدِ تو صحرا،
موهات اگه تاريکیِ جنگل،
قلبِ تُو دريا هم اگه باشه،
این زن نهنگه، میزنه بيرون!
اين زن نهنگه، میزنه بيرون!
براي کی اِنقدر دريايی؟
به اون روزای باتلاقی برگرد
برگرد به اون شبهای تنهايی
قدم بزن، آواز بخون با ماه
رو سمفونیِ بوقِ ماشينا
باروني میشه چشمای خستهت
بارونی میپوشن همه دنيا
بارون میگيره تنهايياتو
رد پاهات کاسهی خون میشه
ديوارِ صوتی میشکنه تو شب
زيرِ پاهات پُر میشه از شيشه
به چاردیواری خودت برگرد
برقای رفته، آینهی بیمار
توو این خرابه دیگه هیشکی نیست
انگشتتو از روی زنگ بردار
به اون روزای باتلاقی برگرد
اون میز کهنه، چن ورق A4
برگرد به اون شبای تنهایی
عکسشو دیگه از گوشیت بردار
پوریا پلیکان