آکادمی شعر پلیکان

ما من و تو خشکیده بودیم که بادی وزید

- اندازه متن +

تقدیم به دوست عزیزم

نوید بهبودی

 

ما
من و تو
خشکیده بودیم
که بادی وزید
و ترانه‌ای آورد
آن ترانه را
با سنجاقی کوچک
به لب‌هایت می‌آویزم

چند سالی‌ست
کنارم خوابیده‌ای
نَرْم
آنقدر نَرْم
که مورچه‌ها در حفره‌های تنت
زاد و ولد می‌کنند
زنبورها از گودالِ دهانت
عسل برمی‌دارند
کلاغ‌ها از میان دنده‌هایت
در پیِ غذا برای جوجه‌هایشان هستند
و عجیب
که تو مهربانانه
دنده‌هایت را از هم باز کرده‌ای

نگاه کن
نگاه کن
دوباره باد می‌وزد
و ترانه‌ای…

تو آنقدر مهربان خوابیده‌ای
که می‌دانم هرچند دیر
هرچند دور
در آخر درختی خواهی شد
که قناری‌ها
روی شاخه‌هایش آرام می‌نشینند
و به آواز آوندهایش گوش می‌سپارند

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×