هرچه سرش را به دیوارها میکوبید
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۳/۰۸/۲۰
-
اندازه متن
+
تقدیم به هدایت
هرچه سرش را به دیوارها میکوبید
راهی به آسمان باز نمیشد
هرچه میدوید در اطراف خودش
چیزی به طول و عرضِ این قفس اضافه نمیکرد
هرچه مینالید
ماه از پشت پلکهایش بیرون نمیآمد
چه باید بکند کرگدنی
که از پوست سختش کلافه شده است؟
شبی
شیر گاز را باز گذاشت
دراز کشید
و آرام آرام از خودش بیرون آمد
پاورقی: آنقدر دردهای مشترک با حضرتش احساس میکنم که میتوانم تمام شعرهایم را به او تقدیم کنم؛ و این تقدیمیهها بیمناسبت نخواهند بود.
میانگین امتیازات ۵ از ۵
ما در زخمی بزرگ بزرگ شدیم
ما در زخمی بزرگ بزرگ شدیم همچون جنازههایی که به خاک پناه میبرند پناه بردیم به تختخوابهایمان و زخمها را…
پوریا پلیکان