آکادمی شعر پلیکان

پای پیاده از اتومبیل‌­ها بگذری

- اندازه متن +

پای پیاده از اتومبیل‌­ها بگذری

هرجای خیابان خار روییده است

چراغ­‌های راهنما اشک می­‌ریزند وُ

دودْ سفیدی چشم­‌هایت را سیاه می­‌کند.

 

صبح

به صبح

لای آگهی­‌ها مچاله بشوی

شب

به شب

کُنجِ اتوبوس

سرت را بین دو دست بگیری وُ

جان بدهی.

 

 

آپارتمانم را از کاه فرش کرده­‌اند

ظرف­شویی آبشخوری‌­ست

پُر از ظرف‌­های نَشُسته.

بشقاب­‌ها رژیم گرفته‌­اند

میز ناهار خوری سبدی‌­ست

از کاه و یونجه‌­ی تازه.

اداره زمینی‌­ست شخم نخورده.

به ساعت بیدارباش!

کت و شلوار می‌­بندم

سنگین تمام می‌­شود برای شانه­‌هایم

امّا رئیس معتقد است

بدون ابزار نمی­‌توان شخم زد.

من برای شخم زدن

به محل کار می‌­روم

وَ از همسرم

صاحب­خانه شیر می‌­دوشد.

البته مَردِ بزرگی‌­ست

دیروز

ظرفی به اندازه‌­ی زنده ماندنِ چند گوساله

باقی گذاشت.

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×