آکادمی شعر پلیکان

تو را نمی‌توان شناخت

- اندازه متن +

مرا نمی‌توان شناخت
بهتر از آن‌که تو شناخته‌ای

چشمان تو
که ما هر دو،
در آن‌ها به خواب فرو می‌رویم
به روشنایی‌های انسانی من
سرنوشتی زیباتر از شب‌های جهان می‌بخشند

چشمان تو
که در آن‌ها به سیر و سفر می‌پردازم
به جان جاده‌ها
احساسی بیگانه از زمین می‌بخشند

چشمان‌ات که تنهایی بی‌پایان ما را می‌نمایانند
آن نیستند که خود می‌پنداشتند

تو را نمی‌توان شناخت
بهتر از آن‌که من شناخته‌ام.

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×