این کوزه چو من عاشقِ زاری بودهست (15)
-
اندازه متن
+
این کوزه چو من عاشقِ زاری بودهست
در بندِ سرِ زلفِ نگاری بودهست
این دسته که بر گردنِ او میبینی
دستیست که بر گردنِ یاری بودهست
این کوزه چو من عاشقِ زاری بودهست
در بندِ سرِ زلفِ نگاری بودهست
این دسته که بر گردنِ او میبینی
دستیست که بر گردنِ یاری بودهست
حکایت 25 : گویند روزی نوشینروان از بابک عارض پرسید گفت « از سلاحداران کدام نامبردارترند ؟» گفت « خداوندان…
ای بیخبران شکلِ مُجَسَّم هیچ است، وین طارَمِ نُهْسپهرِ…