چون نیست ز هر چه هست جز باد به دست (29)
-
اندازه متن
+
چون نیست ز هر چه هست جز باد به دست
چون هست به هر چه هست نقصان و شکست
انگار که هر چه هست در عالم نیست
پندار که هر چه نیست در عالم هست
چون نیست ز هر چه هست جز باد به دست
چون هست به هر چه هست نقصان و شکست
انگار که هر چه هست در عالم نیست
پندار که هر چه نیست در عالم هست
حکایت 13 : گویند یزدجرد شهریار روزی نشسته بود بر دکان باغ سرای و انگشتری پیروزه در انگشت داشت، تیری…
بپنا خسرو برداشتند این خبر که مردی بآمل (زمینی) خرید ویران و برنجستان کرد اکنون ازان زمین برنج میخیزد که…