گر آمدنم به خود بُدی، نآمدمی (174)
-
اندازه متن
+
گر آمدنم به خود بُدی، نآمدمی
ور نیز شدن به من بُدی، کی شدمی؟
بِه زان نَبُدی که اندر این دِیر خراب
نه آمدمی، نه شدمی، نه بُدَمی
گر آمدنم به خود بُدی، نآمدمی
ور نیز شدن به من بُدی، کی شدمی؟
بِه زان نَبُدی که اندر این دِیر خراب
نه آمدمی، نه شدمی، نه بُدَمی
وقت سحر است خیز ای مایه ناز نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز
کانها…
ز آن می که حیات جاودانیست بخور سرمایه لذت جوانی است بخور
سوزنده چو آتش…

