یک قطرهٔ آب بود با دریا شد (97)
-
اندازه متن
+
یک قطرهٔ آب بود با دریا شد
یک ذرهٔ خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندر این عالم چیست
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
یک قطرهٔ آب بود با دریا شد
یک ذرهٔ خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندر این عالم چیست
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
گویند مرا که دوزخی باشد مست قولیست خلاف، دل در آن نتوان بست
گر عاشق…
بر لوحْ نشانِ بودنیها بودهاست، پیوسته قلم ز نیک و…

