آنرا که رسول دوست پنداشتمش (994)
-
اندازه متن
+
آنرا که رسول دوست پنداشتمش
من نام و نشان دوست درخواستمش
بگشاد دهانرا که بگوید چیزی
از غایت غیرت تو نگذاشتمش
آنرا که رسول دوست پنداشتمش
من نام و نشان دوست درخواستمش
بگشاد دهانرا که بگوید چیزی
از غایت غیرت تو نگذاشتمش
ناله بلبل بهار کنیم تا بدان بلبلان شکار کنیم
کار او ناز و کار ما لابه…
ای دل چون آهنت بوده چو آیینهای آینه با جان من مونس دیرینهای
در دل آیینه…