آنرا که رسول دوست پنداشتمش (994)
-
اندازه متن
+
آنرا که رسول دوست پنداشتمش
من نام و نشان دوست درخواستمش
بگشاد دهانرا که بگوید چیزی
از غایت غیرت تو نگذاشتمش
آنرا که رسول دوست پنداشتمش
من نام و نشان دوست درخواستمش
بگشاد دهانرا که بگوید چیزی
از غایت غیرت تو نگذاشتمش
چرا کوشد مسلمان در مسلمان را فریبیدن بسی صنعت نمیباید پریشان را فریبیدن
بدریدی همه هامون…
تا عشق تو سوخت همچو عودم یک عقده نماند از وجودم
گه باروی چرخ رخنه کردم…

