آن ظلم رسیدهای که دادش دادی (1661)
-
اندازه متن
+
آن ظلم رسیدهای که دادش دادی
وانغمزدهای که جام شادش دادی
آن بادهٔ اولین فراموشش شد
گر باز نمیدهی چه یادش دادی
آن ظلم رسیدهای که دادش دادی
وانغمزدهای که جام شادش دادی
آن بادهٔ اولین فراموشش شد
گر باز نمیدهی چه یادش دادی
چه نشستی دور چون بیگانگان اندرآ در حلقه دیوانگان
شرم چه بود عاشقی و آن گاه…
اول به هزار لطف بنواخت مرا آخر به هزار غصه بگداخت مرا
چون مهره مهر خویش…

