آکادمی شعر پلیکان

آینهٔ جان شده چهرهٔ تابان تو (2243)

- اندازه متن +

آینهٔ جان شده چهرهٔ تابان تو
هر دو یکی بوده‌ایم، جان من و جان تو

ماهِ تمام دُرست! خانهٔ دل آن توست
عقل که او خواجه بود بنده و دربان تو

روح ز روز الست بود ز روی تو مست
چند که از آب و گِل بود پریشان تو

گِل چو به پستی نشست آب کنون روشن‌ست
رفت کنون از میان آنِ من و آنِ تو

قیصر رومی کنون زنگیکان را شکست
تا به ابد چیره باد دولت خندان تو

ای رخ تو همچو ماه، ناله کنم گاه گاه
ز آنک مرا شد حجاب، عشق سخندان تو

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×