از آتش تو فتاده جانم در جوش (997)
-
اندازه متن
+
از آتش تو فتاده جانم در جوش
وز باده تو شده است جانم مدهوش
از حسرت آنکه گیرمت در آغوش
هرجای کنم فغان و هر سوی خروش
از آتش تو فتاده جانم در جوش
وز باده تو شده است جانم مدهوش
از حسرت آنکه گیرمت در آغوش
هرجای کنم فغان و هر سوی خروش
ایا نزدیک جان و دل چنین دوری روا داری به جانی کز وصالت زاد مهجوری روا داری
فزود آتش من آب را خبر ببرید اسیر میبردم غم ز کافرم بخرید
خدای داد شما…