از آتش تو فتاده جانم در جوش (997)
-
اندازه متن
+
از آتش تو فتاده جانم در جوش
وز باده تو شده است جانم مدهوش
از حسرت آنکه گیرمت در آغوش
هرجای کنم فغان و هر سوی خروش
از آتش تو فتاده جانم در جوش
وز باده تو شده است جانم مدهوش
از حسرت آنکه گیرمت در آغوش
هرجای کنم فغان و هر سوی خروش
تو بحر لطافتی و ما همچو کفیم آنسوی که موج رفت ما آنطرفیم
آن کف که…
یا شبه الطیف لی انت قریب بعید جمله ارواحنا تغمس فیما ترید
نوبت آدم گذشت نوبت…

