از آتش عشق در جهان گرمیها (7)
-
اندازه متن
+
از آتش عشق در جهان گرمیها
وز شیر جفاش در وفا نرمیها
زان ماه که خورشید از او شرمندهست
بیشرم بود مرد چه بیشرمیها
از آتش عشق در جهان گرمیها
وز شیر جفاش در وفا نرمیها
زان ماه که خورشید از او شرمندهست
بیشرم بود مرد چه بیشرمیها
وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسد مرده آن تن که بدو مژده جانی نرسد