آکادمی پلیکان

از زنگ لشکر آمد بر قلب لشکرش زن (2038)

- اندازه متن +

از زنگ لشکر آمد بر قلب لشکرش زن
ای سرفراز مردی مردانه بر سرش زن

چون آتش آر حمله کو هیزم است جمله
از آتش دل خود در خشک و در ترش زن

گر بحر با تو کوشد در کین تو بجوشد
آتش کن آب او را در در و گوهرش زن

هر تیر کز تو پرد هفت آسمان بدرد
ای قاب قوس تیری بر پشت اسپرش زن

هر کس که بی‌سر آید تو دست بر سرش نه
و آن کس که با‌سر آید تو زخم خنجرش زن

جانی که برفروزد در عشق تو بسوزد
خواهی که تازه گردد در حوض کوثرش زن

از لعل می فروشت سرمست کن جهان را
بستان ز زهره چنگش بر جام و ساغرش زن

ای شمس حق تبریز هر کس که منکر آید
از جذب نور ایمان در جان کافرش زن

قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×