از یکی آتش برآوردم تو را (173)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۹/۹
-
اندازه متن
+
از یکی آتش برآوردم تو را
در دگر آتش بگستردم تو را
از دل من زادهای همچون سخن
چون سخن آخر فروخوردم تو را
با منی وز من نمیداری خبر
جادو ام من جادویی کردم تو را
تا نیفتد بر جمالت چشم بد
گوش مالیدم بیازردم تو را
دائم اقبالت جوان شد ز آنچ داد
این کف دست جوانمردم تو را
میانگین امتیازات ۵ از ۵
به حسن تو نباشد یار دیگر (1038)
به حسن تو نباشد یار دیگر درآ ای ماه خوبان بار دیگر
مرا غیر تماشای جمالت…
مولانا 
