آکادمی پلیکان

اشتری گم کردی و جُستیش چُست (80-2)

- اندازه متن +

بخش ۸۰ – قصهٔ آن شخص کی اشتر ضالهٔ خود می‌جست و می‌پرسید

 

 

اشتری گم کردی و جُستیش چُست
چون بیابی چون ندانی کان تُست؟

ضاله چه بود ناقهٔ گم کرده‌ای
از کفت بگریخته در پرده‌ای

آمده در بار کردن کاروان
اشتر تو زان میان گشته نهان

می‌دوی این سو و آن سو خشک‌لب
کاروان شد دور و نزدیکست شب

رخت مانده بر زمین در راه خوف
تو پی اشتر دوان گشته بطوف

کای مسلمانان که دیدست اشتری
جسته بیرون بامداد از آخری

هر که بر گوید نشان از اشترم
مژدگانی می‌دهم چندین درم

باز می‌جویی نشان از هر کسی
ریش خندت می‌کند زین هر خسی

که اشتری دیدیم می‌رفت این طرف
اشتری سرخی به سوی آن علف

آن یکی گوید بریده گوش بود
وآن دگر گوید جلش منقوش بود

آن یکی گوید شتر یک چشم بود
وآن دگر گوید ز گر بی پشم بود

از برای مژدگانی صد نشان
از گزافه هر خسی کرده بیان

قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×