افکند مرا دلم به غوغا و گریخت (161)
-
اندازه متن
+
افکند مرا دلم به غوغا و گریخت
جان آمد و هم از سر سودا و گریخت
آن زهرهٔ بیزهره چو دید آتش من
بربط بنهاد زود برجا و گریخت
افکند مرا دلم به غوغا و گریخت
جان آمد و هم از سر سودا و گریخت
آن زهرهٔ بیزهره چو دید آتش من
بربط بنهاد زود برجا و گریخت
دوش از سر مستی بخراشید رخم آندم که زروش لاله میچید رخم
گفتم مخراشش که از…
از کم خوردن زیرک و هشیار شوی وز پرخوردن ابله و بیکار شوی
پرخواری تو جمله…