امشب که همی رسد ز دلدار سلام (1151)
-
اندازه متن
+
امشب که همی رسد ز دلدار سلام
بر دیده و دل خواب حرامست حرام
ماند به سر زلف تو کز بوی خوشت
میآورد عطار ز بیم از در و بام
امشب که همی رسد ز دلدار سلام
بر دیده و دل خواب حرامست حرام
ماند به سر زلف تو کز بوی خوشت
میآورد عطار ز بیم از در و بام
آن مه که هست گردون گردان و بیقرارش وان جان که هست این جان وین عقل مستعارش
چون زخمه رجا را بر تار میکشانی کاهل روان ره را در کار میکشانی
ای عشق…

