اول به هزار لطف بنواخت مرا (13)
-
اندازه متن
+
اول به هزار لطف بنواخت مرا
آخر به هزار غصه بگداخت مرا
چون مهره مهر خویش میباخت مرا
چون من همه او شدم بینداخت مرا
اول به هزار لطف بنواخت مرا
آخر به هزار غصه بگداخت مرا
چون مهره مهر خویش میباخت مرا
چون من همه او شدم بینداخت مرا
چو شیر و انگبین جانا چه باشد گر درآمیزی عسل از شیر نگریزد تو هم باید که نگریزی
…
آن یوسف خوش عذار آمد وان عیسی روزگار آمد
وان سنجق صد هزار نصرت بر موکب…

