اول که رخم زرد و دلم پرخون بود (542)
-
اندازه متن
+
اول که رخم زرد و دلم پرخون بود
هم خرقه و همراه دلم مجنون بود
آن صورت و آن قاعده تا اکنون بود
کاری آمد که آن همه مادون بود
اول که رخم زرد و دلم پرخون بود
هم خرقه و همراه دلم مجنون بود
آن صورت و آن قاعده تا اکنون بود
کاری آمد که آن همه مادون بود
زندگانی صدر عالی باد ایزدش پاسبان و کالی باد
هر چه نسیهست مقبلان را عیش پیش…
هست اندر غم تو دلشده دانشمندی همچو نقرهست در آتشکده دانشمندی
بر امید کرم و رحمت…