آکادمی شعر پلیکان

در دل من پردهٔ نو می‌زنی (3178)

- اندازه متن +

در دل من پردهٔ نو می‌زنی
ای دل و ای دیده و ای روشنی

پرده توی وز پس پرده توی
هر نفسی شکل دگر می‌کنی

پرده چنان زن که بهر زخمهٔ
پردهٔ غفلت ز نظر برکنی

شب منم و خلوت و قندیل جان
خیره که تو آتشی یا روغنی

بی‌من و تو، هر دو توی، هر دو من
جان منی، آن منی، یا منی

نکتهٔ چون جان شنوم من ز چنگ
تنتن تنتن، که تو یعنی تنی

گر تنم و گر دلم و گر روان
شاد بدانم که توم می‌تنی

از تو چرا تازه نباشم؟! که تو
تازگی سرو و گل و سوسنی

از تو چرا نور نگیرم؟! که تو
تابش هر خانه و هر روزنی

از تو چرا زور نیابم؟! که تو
قوت هر صخره و هر آهنی

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×