ای باد سحر به کوی آن سلسله موی (1705)
-
اندازه متن
+
ای باد سحر به کوی آن سلسله موی
احوال دلم بگوی اگر یابی روی
ور زانکه ترا ز دل نباشد دلجوی
زنهار مرا ندیدهای هیچ مگوی
ای باد سحر به کوی آن سلسله موی
احوال دلم بگوی اگر یابی روی
ور زانکه ترا ز دل نباشد دلجوی
زنهار مرا ندیدهای هیچ مگوی
ناگهان اندر دویدم پیش وی بانگ برزد مست عشق او که هی
هیچ میدانی چه خون…
گویند مرا که این همه درد چراست وین نعره و آواز و رخ زرد چراست
گویم…