ای تنگ شکر از ترشان چشم بدوز (931)
-
اندازه متن
+
ای تنگ شکر از ترشان چشم بدوز
آتش بزن و هرچه به جز عشق بسوز
دکان شکرفروش و آنگه ترشی
برف و سرمای وآنگهی فصل تموز
ای تنگ شکر از ترشان چشم بدوز
آتش بزن و هرچه به جز عشق بسوز
دکان شکرفروش و آنگه ترشی
برف و سرمای وآنگهی فصل تموز
هین که گردن سستکردی، کو کبابت؟ کو شرابت؟ هین که بس تاریکرویی، ای گرفته آفتابت
یاد…
مشکین رسنت چو پردهٔ ماه شود بس پردهنشین که ضال و گمراه شود
ور چاه زنخدانت…

