آکادمی شعر پلیکان

ای خواجه تو عاقلانه می‌باش (1239)

- اندازه متن +

ای خواجه تو عاقلانه می‌باش
چون بی‌خبری ز شور اوباش

آن چهره که رشک فخر فقرست
با ناخن زشت خویش مخراش

آن بت به خیال درنگنجد
بت‌ها به خیال خانه متراش

جمله بت و بت پرست چون اوست
غیر کل و جمله چیست جز لاش

نی فهم کنند خلق این را
نی دستوری که دم زنم فاش

این ماش برنج احولانست
ور نی نه برنج هست و نی ماش

پایان‌ها را کجا شناسند
چون پوشیدست رشک روهاش

گر می‌دزدی ز زندگان دزد
ای دزد کفن به شب چو نباش

اما ز قضاست مات من مات
هم حکم قضاست عاش من عاش

خامش که ز شب خبر ندارد
آن کس که به روز خورد خشخاش

میانگین امتیازات ۵ از ۵
×