ای دوست قبولم کن و جانم بستان (1407)
-
اندازه متن
+
ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و از هر دو جهانم بستان
با هرچه دلم قرار گیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان
ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و از هر دو جهانم بستان
با هرچه دلم قرار گیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان
گر دم از شادی وگر از غم زنیم جمع بنشینیم و دم با هم زنیم
یار…
میگرییم زار و یار گوید زرقست چون زرق بود که دیده در خون غرقست
تو پنداری…