ای هرچه صدف بستهٔ دریای لبت (219)
-
اندازه متن
+
ای هرچه صدف بستهٔ دریای لبت
وی هرچه گهر فتاده در پای لبت
از راهزنان رسیده جانم تا لب
گر ره ندهی وای من و وای لبت
ای هرچه صدف بستهٔ دریای لبت
وی هرچه گهر فتاده در پای لبت
از راهزنان رسیده جانم تا لب
گر ره ندهی وای من و وای لبت
مگیر ای ساقی از مستان کرانی که کم یابی گرانی بیگرانی
بیا ای سرو گلرخ سوی…
بیچارهتر از عاشق بیصبر کجاست کاین عشق گرفتاری بیهیچ دواست
درمان غم عشق نه صبر و…