ای پردهٔ پندار پسندیدهٔ تو (1538)
-
اندازه متن
+
ای پردهٔ پندار پسندیدهٔ تو
وی وهم خودی در دل شوریدهٔ تو
هیچی تو و هیچ را چنین گوهر
به زین نتوان نهاد در دیدهٔ تو
ای پردهٔ پندار پسندیدهٔ تو
وی وهم خودی در دل شوریدهٔ تو
هیچی تو و هیچ را چنین گوهر
به زین نتوان نهاد در دیدهٔ تو
مرا پرسی که چونی؟ بین که چونم خرابم بیخودم مستِ جنونم
مرا از کاف و نون…
از حلقهٔ گوش از دلم باخبر است در حلقهٔ او دل از همه حلقهتر است
زیر…

