آکادمی شعر پلیکان

با تو عتاب دارم جانا چرا چنینی (2962)

- اندازه متن +

با تو عتاب دارم جانا چرا چنینی
رنجور و ناتوانم نایی مرا ببینی

دیدی که سخت زردم پنداشتی که مردم
آخر چگونه میرد آنک تواش قرینی

یا سیدی و روحی حمت فلم تعدنی
یا صحتی شفایی لم تستمع حنینی

بس احتراز کردم صبر دراز کردم
امروز ناز کردم با اصل نازنینی

امشب چو مه برآید داوود جان بیاید
ای رنج موم گردی گر برج آهنینی

شب بنده را بپرسد وز بی‌گهی نترسد
شب نیز مست گردد بی‌نقل و ساتکینی

ای ناله چند ناله افزونتری ز ژاله
بر بنده کمینه تو نیز در کمینی

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×