بر خسته دلان راه ملامت می زن (1438)
-
اندازه متن
+
بر خسته دلان راه ملامت می زن
هردم زخمی فزون ز طاقت می زن
آتش می زن به هر نفس در جانی
واندر همه دم دم فراغت می زن
بر خسته دلان راه ملامت می زن
هردم زخمی فزون ز طاقت می زن
آتش می زن به هر نفس در جانی
واندر همه دم دم فراغت می زن
ربود عقل و دلم را جمال آن عربی درون غمزه مستش هزار بوالعجبی
هزار عقل و…
رفتم به طبیب گفتم ای بینائی افتادهٔ عشق را چه میفرمایی
ترک صفت و محو وجودم…

