بر خسته دلان راه ملامت می زن (1438)
-
اندازه متن
+
بر خسته دلان راه ملامت می زن
هردم زخمی فزون ز طاقت می زن
آتش می زن به هر نفس در جانی
واندر همه دم دم فراغت می زن
بر خسته دلان راه ملامت می زن
هردم زخمی فزون ز طاقت می زن
آتش می زن به هر نفس در جانی
واندر همه دم دم فراغت می زن
چون سرِ کس نیستت، فتنه مکن دل مبر چونک ببردی دلی، پردهٔ او را مدر
چشم…
در عشق هر آن که برگزیند چیزی از نفس هوس بر او نشیند چیزی
عشق آینه…

