بر ظلمت شب خیمهٔ مهتاب زدی (1799)
-
اندازه متن
+
بر ظلمت شب خیمهٔ مهتاب زدی
میخفت خرد بر رخ او آب زدی
دادی همه را به وعده خواب خرگوشی
وز تیغ فراق گردن خواب زدی
بر ظلمت شب خیمهٔ مهتاب زدی
میخفت خرد بر رخ او آب زدی
دادی همه را به وعده خواب خرگوشی
وز تیغ فراق گردن خواب زدی
خلاصه دو جهان است آن پری چهره چو او نقاب گشاید فنا شود زهره
چو بر…
روح زیتونیست عاشق نار را نار میجوید چو عاشق یار را
روح زیتونی بیفزا ای چراغ…

