آکادمی شعر پلیکان

به پیشت نام جان گویم زهی رو (2182)

- اندازه متن +

به پیشت نام جان گویم زهی رو
حدیث گلستان گویم زهی رو

تو این جا حاضر و شرمم نباشد
که از حسن بتان گویم زهی رو

بهار و صد بهار از تو خجل شد
من افسانه خزان گویم زهی رو

تو شاهنشاه صد جان و جهانی
من از جان و جهان گویم زهی رو

حدیثت در دهان جان نگنجد
حدیثت از زبان گویم زهی رو

جهان گم گشت و ماهت آشکارا
چنین مه را نهان گویم زهی رو

همه عالم ز نورت لعل در لعل
به پیش تو ز کان گویم زهی رو

ز تو دل‌ها پر از نور یقین است
یقین را از گمان گویم زهی رو

چو خورشید جمالت بر زمین تافت
ز ماه و اختران گویم زهی رو

چو لطف شمس تبریزی ز حد رفت
من از وی گر فغان گویم زهی رو

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×