بیزارم از آن آب که آتش نشود (595)
-
اندازه متن
+
بیزارم از آن آب که آتش نشود
در زلف مشوشی مشوش نشود
معشوقهٔ ما خوش است بیخوش نشود
آن سر دارد که هیچ سرکش نشود
بیزارم از آن آب که آتش نشود
در زلف مشوشی مشوش نشود
معشوقهٔ ما خوش است بیخوش نشود
آن سر دارد که هیچ سرکش نشود
من همچو کسی نشسته بر اسب خام در وادی هولناک بگسسته لگام
تازد چون مرغ تا…
از خاک کف پات سران حیرانند کوران همه مستند و کران حیرانند
زان پاکانیکه در صفا…

