بیگاه شد و دل نرهید از ناله (1617)
-
اندازه متن
+
بیگاه شد و دل نرهید از ناله
روزی نتوان گفت غم صد ساله
ای جان جهان غصهٔ بیگاه شدن
آنکس داند که گم شدش گوساله
بیگاه شد و دل نرهید از ناله
روزی نتوان گفت غم صد ساله
ای جان جهان غصهٔ بیگاه شدن
آنکس داند که گم شدش گوساله
هر روز بنو برآید آن دلبر عشق در گردن ما درافکند دفتر عشق
این خار از…
هر موی زلف او یکی جان دارد ما را چو سر زلف پریشان دارد
دانی که…

