تا تن نبری دور زمانم کشته است (263)
-
اندازه متن
+
تا تن نبری دور زمانم کشته است
آن چشمهٔ آب حیوانم کشته است
او نیست عجب که دشمن جانش کشت
من بوالعجبم که جان جانم کشته است
تا تن نبری دور زمانم کشته است
آن چشمهٔ آب حیوانم کشته است
او نیست عجب که دشمن جانش کشت
من بوالعجبم که جان جانم کشته است
ای خیالی که به دل میگذری نی خیالی نی پری نی بشری
اثر پای تو را…
بر بوی وفا دست زنانت باشم در وقت جفا دست گرانت باشم
با این همه اندیشه…

