تا روی ترا بدیدم ای بت ناآگاه (1618)
-
اندازه متن
+
تا روی ترا بدیدم ای بت ناآگاه
سرگشته شدم ز عشق گم کردم راه
روزی شنوی کز غم عشقت ایماه
گویند بشد فلان که انالله
تا روی ترا بدیدم ای بت ناآگاه
سرگشته شدم ز عشق گم کردم راه
روزی شنوی کز غم عشقت ایماه
گویند بشد فلان که انالله
شهر پر شد لولیان عقل دزد هم بدزدد هم بخواهد دستمزد
هر که بتواند نگه دارد…
هر روز به نو برآید آن دلبر مست با ساغر پرفتنهٔ پرشور بدست
گر بستانم قرابهٔ…