تا روی ترا بدیدم ای بت ناآگاه (1618)
-
اندازه متن
+
تا روی ترا بدیدم ای بت ناآگاه
سرگشته شدم ز عشق گم کردم راه
روزی شنوی کز غم عشقت ایماه
گویند بشد فلان که انالله
تا روی ترا بدیدم ای بت ناآگاه
سرگشته شدم ز عشق گم کردم راه
روزی شنوی کز غم عشقت ایماه
گویند بشد فلان که انالله
گفتم که ز چشم خلق با دردسریم تا زحمت خود ز چشم خلقان ببریم
او در…
بپخته است خدا بهر صوفیان حلوا که حلقه حلقه نشستند و در میان حلوا
هزار کاسه…

