تا ظن نبری که از غمانت رستم (1198)
-
اندازه متن
+
تا ظن نبری که از غمانت رستم
یا بیتو صبور گشتم و بنشستم
من شربت عشق تو چنان خوردستم
کز روز ازل تا با بد سرمستم
تا ظن نبری که از غمانت رستم
یا بیتو صبور گشتم و بنشستم
من شربت عشق تو چنان خوردستم
کز روز ازل تا با بد سرمستم
گفتم چشمم گفت سحابی کم گیر گفتم جگرم گفت سرابی کم گیر
گفتم که دلم گفت…
ای آنکه گرفت شربت از مشرب ما مستی گردد که روز بیند شب ما
ای آنکه…

