تا ظن نبری که از غمانت رستم (1198)
-
اندازه متن
+
تا ظن نبری که از غمانت رستم
یا بیتو صبور گشتم و بنشستم
من شربت عشق تو چنان خوردستم
کز روز ازل تا با بد سرمستم
تا ظن نبری که از غمانت رستم
یا بیتو صبور گشتم و بنشستم
من شربت عشق تو چنان خوردستم
کز روز ازل تا با بد سرمستم
عید آمده کز تو عید عیدانه برد از خرمن ماه تو به دل دانه برد
اینش…
ای روی ترا غلام گلنار مخسب وی رونق نوبهار و گلزار مخسب
ای نرگس پرخمار خونخوار…