تا ظن نبری که این زمین بیهوشست (264)
-
اندازه متن
+
تا ظن نبری که این زمین بیهوشست
بیدار دو چشم بسته چون خرگوشست
چون دیک هزار کف بسر میآرد
تا خلق ندانند که او در جوشست
تا ظن نبری که این زمین بیهوشست
بیدار دو چشم بسته چون خرگوشست
چون دیک هزار کف بسر میآرد
تا خلق ندانند که او در جوشست
رفتم آن جا مست و گفتم ای نگار چون مرا دیوانه کردی گوش دار
گفت بنگر…
گر چرخ ترا خدمت پیوست کند مپذیر که عاقبت ترا پست کند
ناگاه به شربتی ترا…

