تا ظن نبری که این زمین بیهوشست (264)
-
اندازه متن
+
تا ظن نبری که این زمین بیهوشست
بیدار دو چشم بسته چون خرگوشست
چون دیک هزار کف بسر میآرد
تا خلق ندانند که او در جوشست
تا ظن نبری که این زمین بیهوشست
بیدار دو چشم بسته چون خرگوشست
چون دیک هزار کف بسر میآرد
تا خلق ندانند که او در جوشست
عشقی آمد که عشقها سودا شد سوزیدم و خاکستر من هم لا شد
باز از هوس…