تا هشیاری به طعم مستی نرسی (1817)
-
اندازه متن
+
تا هشیاری به طعم مستی نرسی
تا تن ندهی به جان پرستی نرسی
تا در غم عشق دوست چون آتش و آب
از خود نشوی نیست به هستی نرسی
تا هشیاری به طعم مستی نرسی
تا تن ندهی به جان پرستی نرسی
تا در غم عشق دوست چون آتش و آب
از خود نشوی نیست به هستی نرسی
تنها بمرو که رهزنان بسیارند یک جان داری و خصم جان بسیارند
خصم جان را جان…
ذات تو ز عیبها جدا دانستم موصوف به مغز کبریا دانستم
من دل چکنم چونکه به…

