جانا صفت قدم ز ابروت بپرس (979)
-
اندازه متن
+
جانا صفت قدم ز ابروت بپرس
آشفتگیم ز زلف هندوت بپرس
حال دلم از دهان تنگت بطلب
بیماری من ز چشم جادوت بپرس
جانا صفت قدم ز ابروت بپرس
آشفتگیم ز زلف هندوت بپرس
حال دلم از دهان تنگت بطلب
بیماری من ز چشم جادوت بپرس
برخیز که صبح است و صبوح است و سکاری بگشای کنار آمد آن یار کناری
برخیز…
سراندازان همیآیی نگارین جگرخواره دلم بردی نمیدانم چه آوردی دگرباره
فغان از چشم مکارت کز اول…

