جان بر کف خود داری ای مونس جان زوتر (1029)
-
اندازه متن
+
جان بر کف خود داری ای مونس جان زوتر
من نیک سبک گشتم آن رطل گران زوتر
از باده بسی ساغر فربه کن هر لاغر
هر چند سبک دستی ای دست از آن زوتر
ای بر در و بام تو از لذت جام تو
جان‌ها به صبوح آیند من از همگان زوتر
سودای تو می‌آرد زان می که نه قی آرد
از سینه به چشم آید از نور عیان زوتر
ای آنکه حریف بازی ما بده‌ای (1771)
ای آنکه حریف بازی ما بده‌ای این مجلس جانست چرا تن زده‌ای
چون سوسن و سرو…
کار به پیری و جوانیستی (3175)
کار به پیری و جوانیستی پیر بمردی و جوان زیستی
بانگ خر نفست اگر کم شدی…