خود را به حیَل درافکنم مست آنجا (43)
-
اندازه متن
+
خود را به حیَل درافکنم مست آنجا
تا بنگرم آن جان جهان هست آنجا
یا پای رساندم به مقصود و مراد
یا سر بدهم همچو دل از دست آنجا
خود را به حیَل درافکنم مست آنجا
تا بنگرم آن جان جهان هست آنجا
یا پای رساندم به مقصود و مراد
یا سر بدهم همچو دل از دست آنجا
فقیر است او فقیر است او فقیر ابن الفقیر است او خبیر است او خبیر است او خبیر…
من چوب گرفتم به کفم عود آمد من بد کردم بدیم مسعود آمد
گوید که در…