دامان جلال تو ز دستم نشود (656)
-
اندازه متن
+
دامان جلال تو ز دستم نشود
سودای تو از دماغ مستم نشود
گوئیکه مرا چنانکه هستی بنمای
گر بنمایم چنانکه هستم نشود
دامان جلال تو ز دستم نشود
سودای تو از دماغ مستم نشود
گوئیکه مرا چنانکه هستی بنمای
گر بنمایم چنانکه هستم نشود
بلندتر شدهست آفتاب انسانی زهی حلاوت و مستی و عشق و آسانی
جهان ز نور تو…