در باغ شدم صبوح و گل میچیدم (1216)
-
اندازه متن
+
در باغ شدم صبوح و گل میچیدم
وز دیدن باغبان همی ترسیدم
شیرین سخنی ز باغبان بشنیدم
گل را چه محل که باغ را بخشیدم
در باغ شدم صبوح و گل میچیدم
وز دیدن باغبان همی ترسیدم
شیرین سخنی ز باغبان بشنیدم
گل را چه محل که باغ را بخشیدم
گفتی گشتم ملول و سودام گرفت تا شد دل از این کار و از این جام گرفت
خداوندا زکات شهریاری ز من مگذر شتاب ار مهر داری
هلا آهستهتر ای برق سوزان که…