در نوبت عشق چشم باشد در بار (897)
-
اندازه متن
+
در نوبت عشق چشم باشد در بار
چون او بگذشت دل بروید چو بهار
این دم چو بهار است ز روی دلدار
چون کار به نوبت است دم را هشدار
در نوبت عشق چشم باشد در بار
چون او بگذشت دل بروید چو بهار
این دم چو بهار است ز روی دلدار
چون کار به نوبت است دم را هشدار
چرا منکر شدی ای میر کوران نمیگویم که مجنون را مشوران
تو می گویی که بنما…
بیگاه شد وز بیگهی من شادم امشب قنق است یار فرخزادم
روز و شب دیگر است…

